only love you
تنهابرای تو
تنهایی یعنی … عبور می کنم هر روز از کنار نیمکت های خالیه پارک…. طوری که انگار کسی در نیمکت های آخرین انتظارم را میکشد و به انجا که میرسم باید….. وانمود کنم که باز هم دیر رسیده ام!!!! یه روزی میرسه که جای خالیم رو با هیچ چیز نمیتونی پر کنی ……. من ” خاص “نبودم ،. فقط … عشقم بی ریا بود… و عشق بی ریا کیمیاست …! بـانـــو … بغـض ها را گاهـى باید قـورت داد ، عاشقانـه ها را از پنجـره تـُف کـرد و درهـا را به روىِ همـه بست … باور کــن ؛ گاهـى ” هیــچکــس ” ارزشِ دچار شـدن را نـدارد … مـ ـیـزنـمـ بــہ פֿــیـابـ ـاט و پـ ــایمـ را بــہ پـ ـیـشــانے اش مـیـ ـڪوبـ ـمـ …! مـ ــט لـ ـج ایـ ـט פֿــیـابـ ـانے را ڪـہ از هـ ـیـچ طـ ـرف بــہ تـ♥ــو نـمـ ـیرســـב … בر مے آورمـ ــ گاهی سخت می شود … دوستش داری و نمی داند دوستش داری و نمی خواهد دوستش داری و نمی آید دوستش داری و سهم تو از بودنش فقط تصویری است رویایی در سرزمین خیالت دوستش داری و سهم تو از این همه ، تنهایی است
خوش آمــ‗__‗ـدی.. قدمت روی چشـ‗__‗ـم هایم.. بسـ‗__‗ـاط قهوه ام مهیاست.. . کفشهایتـ‗__‗ـــ.. کفشهایتـــ را امــــــــا… پنهـ‗__‗ـاטּ می کنـــم.. خیال رفتـ‗__‗ــטּ را از سر بیروטּ کنـــ دلم می گیــرد گاهی در فضای اتاقِ آبــــی من ، عکس هایتـــ، و از ته دل آهــی من و پرســـه زدن های شبانـــه ی مهتابی من و سقـــوط یکـــ زن از پلــه های اضطراری من هنوز منم ، تو دیگر شمایــــی باید بازیگر شوم ، آرامش را بازی کنم … باز باید خنده را به زور بر لبهایم بنشانم … باز باید مواظب اشک هایم باشم … باز همان تظاهر همیشگی : ” خوبم …
یادم باشد بگویمت…
دیگر از آن لبخندهآ
آن هم ناگهآنی ،
نثآر چشمهآی…
بیقرآرم نکنی،،،
دلـــــــــــــــــــم
طاقت این همه عآشقی را ندارد…
بسلامتی اونی که عزیزم شد…
اما من عزیزش نشدم…
هیچی…
مثل یک عطر اشنا
عمق فاجعه رو
نمی کوبه تو مغزت…!!!
میخواهمتــــــــــــــــــــ… ولــــی… دوری… خیلی خیلی دور نه دستم به دستانـــــــت میرسد نه چشمانم به نگاهتــــــــــــــــــ حماقت چیست…؟ این که من… تو را… با تمام بدی هایی که در حقم میکنی…!! هنوز… دوست دارم هنوز هم صدقه هایم به نیت سلامتی توست… هی….؟ معشوقه ی من…. سلامتی…؟؟؟!!!! شراب هم … به مستی ام حسادت می کند… آنگاه که خمار یک لحظه… دیدن تو می شوم… وقتی مرا بغــــــــل میکنی چنان جاذبه ی آغوشـــــت به جاذبه زمین غلبـــــه میکند که روحم به پــــرواز در می آید…
نشانی ام عوض نشده
هنوز در همین خانه ام…!
فقط دیگر…
زندگی نمی کنم ! جـــــدا که شدیم… هر دو به یک احســـاس رسیدیم تو به “فراغـــــــــــت” من به “فراقــــــــــــت” یک حرف که مهم نیست…. شب ها خوابم نمی برد… از درد ضربات شلاق خاطراتت روی قلبـــــم بی انصاف… محکم زدی ، جایش مانده است… اسمـــــت چی بــــــود؟؟؟ می خــــــــــواهم بن بســـــــت های زندگیـــــــــم را به نامـــــــــــــت بکنــــــــــــم….
میتــرســم…
کسـی بــوی ِ تنـت را بگیــرد
نغمــه ِ دلـت را بشنــود
و تو خــو بگیــری به مـــآنـدنـش!!!
چـه احســآس ِخـط خطــی و مبـهـمـ یسـت!
ایــن عــآشقــآنـه هــآی حســود مــن …
نظرات شما عزیزان:
.
.
.
.
.
.
.
طراح : صـ♥ـدفــ |